عشق اسمونی
گرچه رفتی و دگر دورم ز تو لیک گویم درد جان خود به تو
کیسه ای بردوش بود ازمعصیت آمدم بی آبرو ، بی حیثیت
گفتم این را از من نادان بگیر ای خدا این آبرو از من مگیر
گفتی ای عبد گنهکار خدا باز هم از راه خود گشتی جدا
تو امید قلب مهدی بوده ای یار مهدی عشق مهدی بوده ای
قلب زهرا از گناه تو شکست همچومیخ در به پهلویش نشست
فرق تو با آن بدان کوفه چیست؟ کوفیان بی حیا و پست چیست؟