شکفتن گل رضایت
سال ها در انتظار فرزندی صالح بودم. حسرت مردان وزنانی که در جامعه انقلابی کرده بودند وهمه انسان ها را به سمت خدا می کشاندند، می خوردم . من طبق گفته مادرم عزیزم دعای رَبِنا هَب لنا مِن اَزواجِنا وَذرّیاتِنا قرَه اعینٍ وَاجعَلناللمتَّقینَ اماما را می خواندم. دوست داشتم فرزندانی داشته باشم که فدای امامشان بشوند. سال ها گذشت و من منتظر بودم و مردم برایم دعا می کردند.یقین پیدا کرده بودم که خدا به وقتش و به فضلش فرزند عنایت خواهد کرد. ولی حکمتش را نمی دانستم.
به همین دلیل نمی توانستم به زیبایی و به آسانی از کنارش عبور کنم همیشه با خودم کلنجار می رفتم که مگر خدا هدف از ازدواج را ارتقای روح زوجین و ازدیاد نسل قرار نداده؟؟ پس خدا چرا.......خلاصه بعد از مدتّی رضایت وارامش را در وجودم یافتم چون با خودم گفتم خدا صلاح نمی داند که فعلا فرزند داشته باشم، مگر من برای خدا فرزند نمی خواهم؟
پس خدا صلاح نمی داند و قرار بوده که وظیفه ام را در برابر خدا انجام دهم و به هر حال احساس آرامش کردم.
اما بعد از مدتی خدا به ما یه دوقلو داد.
در جریان زندگی حکمت های خدا بسیار است. مثلا معلم قرآن بودم، قبل از معلمی تجربه ای برای ارتباط با بچه ها نداشتم ولی الان تجربه های زیادی برای سرو کله زدن با بچه ها دارم، برای همین انگار خدا من رو آماده دوقلو داشتن کرده بود. ضمن اینکه حجاب جزع و فزع، و حجاب فرزند برای خود خواستن هم کنار رفت و به آرامش رسیدم.